۱۴۰۳ تیر ۲۷, چهارشنبه

شعر برای موهای بلندت

 بگو چند صبح دیگر چوبه های دار را خواهیم شمرد، چرا که روسری دخترم شده حالا زنجیری، شکنجه پنهان ، چقدر مهم شده، موهای زنها در تاریخ ، در جغرافیا ، در خیابانهای تهران، عصر ، عصر بی کسی، عصر پیام کوتاه است اما موها بلند ، روسری ها خنجری شده اند که دلبرانه از پشت سر در قلبهای جوان فرود می‌آید.  می‌دانی نام مادرم را از یاد برده ام ، همه کلمه ها نامش هستند بجز آزادی، بگو با من ، اگر خسته شدم ، آیا مادرم خواهد گرفت در آغوشش مرا   تو گفتی نامش نیست آزادی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

شعر ""روایت رسمی"" 16.07.2025

  تاریخ را آن‌ها نوشتند با جوهری از خون و صفحاتی از پوستِ فراموشی. نوشتند: «مردم، خائن بودند.» اما کسی نگفت چرا خیابان‌ها پر از جنازه‌های بی...