شعر با نام (آرمان سرای آزادی)

 



آن روز که زنجیر به پا بسته شود  

آزادی ما قصه‌ی دل خسته شود  


از ظلم، به هر کوچه غمی خانه کند  

انصاف و عدالت همه ویرانه شود  


فریاد کشیدند، ولی بسته دهان  

خون در دل مردم چو پیمانه شود  


تا کی ز ستم قلب جهان تیره بماند  

بخت سیه از چهره پنهانه شود  


برخیز که صبحِ رهایی برسد  

گر کوشش ما با دل و جان یار شود  


مردم چو شوند آینه در جمع یار  

ظلمت ز جهان رخت برافکنده شود  


یک روز رسد دست ستم کنده شود

حق بر سر میدان علم افکنده شود  





نظرات

پست‌های پرطرفدار