قطعه ادبی((در دل طوفان))

 در دل طوفانی که خنجر ظلم بر سینه‌ها می‌زند،  


و تاریکی، بر سرزمین امید سایه انداخته است،  


صدای مردم، همچنان در دل شب می‌درخشد،  


چون نغمه‌ای از مقاومت، که از اعماق تاریخ برمی‌خیزد.


دیوارهای بلند، با زخم‌های دیروز،  


در حال فروپاشی از فشار اراده‌ای هستند،  


که در دل‌های هر فردی،  


آتش تغییر و عدالت را روشن کرده است.


خون‌هایی که بر خاک‌ها ریخته شده،  


و فریادهایی که در سکوت گم شده‌اند،  


حکایت از پیوندی عمیق دارند،  


که در آن، هر ناپاکی و هر ستمی، به زانو درمی‌آید.


ما ایستاده‌ایم، در برابر این طوفان و تاریکی،  


با چشمانی که به افق روشن فردا می‌نگرند،  


و در دل‌های‌مان، شعله‌های امید و شجاعت می‌سوزد،  


برای روزی که سرزمین ما، سرشار از عدالت و حقیقت باشد.


این سرزمین، که به خون و تلاش‌مان آغشته است،  


هرگز فراموش نخواهد کرد،  


که در پیروزی بر ظلم، و رسیدن به آرامش،  


هر فریاد و هر حرکت، نقش‌آفرین خواهد بود.


آری، ما در دل طوفان، در دل تاریكی،  


در جستجوی نور خواهیم بود،  


و با امید به فردایی که عدالت،  


سرود پیروزی‌اش را خواهد خواند.





نظرات

پست‌های پرطرفدار