۱۴۰۴ تیر ۲۵, چهارشنبه

شعر ""روایت رسمی"" 16.07.2025

 



تاریخ را آن‌ها نوشتند

با جوهری از خون

و صفحاتی

از پوستِ فراموشی.


نوشتند:

«مردم، خائن بودند.»

اما کسی نگفت

چرا خیابان‌ها

پر از جنازه‌های بی‌اسلحه بود؟

چرا شاعر

پیش از آن‌که بخواند،

خفه شد؟


در کتاب‌ها آمد:

«امنیت برقرار است»

اما نگفتند

مادری سال‌هاست

با قاب عکس حرف می‌زند

و هیچ‌کس

جوابش را نمی‌دهد.


قدرت،

آینه ندارد؛

فقط دوربین دارد،

و فقط صداهایی را پخش می‌کند

که خودش نوشته باشد.


اما ما هنوز اینجاییم.

با گلویی که بوی فریاد مانده

و واژه‌هایی

که در پچ‌پچ‌های شبانه

از کودکی به کودکی

نقل می‌شوند،

مثل رازی

که به وقت خودش

جهان را بیدار خواهد کرد.


روزی،

روایت رسمی

ورق خواهد خورد.

نه از بلندگوها،

بلکه از دهانی بی‌نام

که در سکوت،

حقیقت را

مثل آتشی در مشت

زنده نگه داشته بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

شعر ""روایت رسمی"" 16.07.2025

  تاریخ را آن‌ها نوشتند با جوهری از خون و صفحاتی از پوستِ فراموشی. نوشتند: «مردم، خائن بودند.» اما کسی نگفت چرا خیابان‌ها پر از جنازه‌های بی...